من که جز خوبی نکردم،بد جوابم داده اند...
برای خودم توی لیوان کازابلانکا آب میریزم و می شینم روی مبل آبی و خیره میشم به افق...افق دوری نیست آینه ی گاز آشپزخونه نهایت افق پیش روی منه!
نفس عمیق می کشم و لبم رو نزدیک لبه لیوان می برم.رنگسبزاین لیوان رو دوست دارم منو یاد بابا حاجیم می ندازه...
آب رو جرعه جرعه می نوشم و به معجزه ی کلمات فکر میکنم.
گاهی کلمات از صد تا شمشیر زخم زننده ترند.و یا از خیلی آغوش و بوسه آرامبخشتر...
به حرفهایی که می زنیم قبلش فکر کنیم.
مراقب باشیم با کلمات دل نشکنیم.
مراقب تاثیر کلمات روی آدمهای اطرافمون باشیم.
پ ن: گفت من چی بگم؟
گفتم :هیچی!
گفت:تو خوب بلدی از کلمات قشنگ استفاده کنیمن بلد نیستم.
گفتم : مرسی شنیدی...
+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 14:58 توسط آفرودیت