خورشید اگر گم شود از عرصه ی عالم...من دست تو گیرم به لب بام برآرم...

چشمهایت را ببند و یک قصه بساز!؛

منصرف نشو!!

پسندم آنچه را جانان پسندد

دلم میخواد یجایی باشه برای نوشتن.برای انتقال چیزایی که از ذهنم می گذره برای نوشتن از اهدافم از حسهایی که تجربه میکنم از اتفاقات روزانه م .از امروز که تولد چهل سالگیم بود ینی چهل تموم شد و پا گذاشتم توی چهل و یک ولی دوست دارم اگر اینحا یا تلگرام یا اینستا نوشتم منتظر مخاطب نباشم.برام بودن یا نبودن مخاطب مهم نباشه نوشتنم دلی باشه برای آرامش روحم باشه.

امروز حال عجیبی دارم.حس عجیبی داشتم.نمی تونم دقیق توضیح بدم چه حس و حالی ولی روز جالبی بود شاید چون یکسال بزرگتر شدم و حالا یه خاتم میانسالم تا جوان این حسها رو دارم.دارم به یک زن میانسال بلند بالای زیبای پخته ی با تجربه ی آرامِ با هوش هنرمندِ کتابخون فکر میکنم

#دوست_دارم_زندگی_رو