باز هم قصه ی من قصه ی کم حوصله هاست.
دلم میخواد با صدای بلند زندگی کنم.
دلم میخواد هر چی که از فکرم می گذره رو بتونم به زبون بیارم.
اگر کاری رو دوست ندارم انجام بدم بلند بگم نمی خوام نمی تونم نه اینکه سکوت کنم یا مِن مِن کنان بفهمونم تمایل به انجامش ندارم.
و کلی دلیل دیگه که حوصله ندارم اینجا بنویسم.
ولی ...
ولی وقتی خوب فکر میکنم می بینم اینکه آدم می تونه افکارش رو پنهان کنه و کسی نفهمه چی توی سرش می گذره یکموهبت بزرگه...
فککنید اگر الان من هر چی توی ذهنم بود اینجا می نوشتم....خنده دار میشد و گاهی وحشتناک و عجیب
عصر جمعه س ،هوا گرمه،حال خوبی ندارم،خسته ی بی دلیلم بی انرژی و کم حوصله...
ولی خیلی ریز و افکاری که از مغزم گذشت برای یک لحظه اینجا نوشتم...
#و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید.
+ نوشته شده در جمعه یازدهم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 17:44 توسط آفرودیت
|