توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت /می نیشینم تا قیامت با تو صحبت می کنم
اصلا نگران چیزی نباشم که دارم میمیرم.
هیچ کار نکرده ای نداشته باشم.
هیچ حسرتی توی دلم نمونده باشه.
کاری نمونده باشه که انجام نداده باشم.
و با آرامش چشامو ببندم و مرگ برام عین نوشیدن یک لیوان آب گوارا شیرین و لذت بخش باشه.
این روزا زندگی ها خسته کننده شده حداقل الان من خسته ام از زندگی ،حس خوبی ندارم به زندگی و دنیا...
فکر میکنم داریم می دویم برای رسیدن به یک روز خوب به یک جای بهتر به یک موقعیت عالی تر ولی اون روز اون جا اون موقعیت هرگز نمیاد یا اگر بیاد ما دیگه خیلی خسته ایم.و از رسیدن لذتی ک باید ببریم نمی بریم.
برای رسیدن نه از مسیر لذت بردیم و نه رسیدنی در کار هست که دلخوش کنیم.
و ناگهان زود دیر میشه و ما باید بریم در حالیکه هیچی جز رنج ندیدیم.
پ ن: اگر جمع بستم توی افعالم منظورم همه نیستند.و ممکنه خیلی ها از زندگی و موقعیتشون دارن لذت می برن...